برای بار آخر بغلش کردم

گفتم:

-مواظب باش خب؟آروم برون

گفت:

-چشم مواظبم نمیخواد انقدر بگی

گفتم:

-باشه!میبینمت:) 

سوار ماشین شد

یه کاسه آب با گلبرگ دستم بود

پشتش روی زمین ریختم و رفت

میبینمت!

.

.

.

گوشیم زنگ خورد

خودش بود!

حتما رسیده

جواب دادم:

-سلام عزیزم!

-ببخشید شما صاحب گوشی رو میشناسید؟

-بل..بله چیزی شده؟

-متاسفانه باید بگم...من از امداد هستم...ایشون توی جاده تصادف کردن و فوت شدن...

-چ..چی؟چی دارین میگین؟ سر کاریه؟ ت..تروخدا!تروخدا بگید دروغه...

-متاسفم...تسلیت میگم

و این یعنی دیگه نمیبینمش...

بهش گفتم میبینمت ولی ندیدمش

این بار آخری بود که دیدمش!

خداحافظ عشقم...

دلم برات تنگ میشه...

.

.

.

این روزی بود که دیگه نفسام مثل اون نبود!

هرجا رفتم اون دنبالم بود!

و من هم با اون مردم...

اون جسمش... 

و من روحم!