خوب این همون داستان اون روز یاسی 

البته از طرف منم 🙂

.

.

.

.

.

.

.

 

با هزار ذوق خوابم برد 

اصلا یادم نیست چه خوابی دیدم

صبح که بیدار شدم مثل دیوانه ها شده بودم 

اصلا سر کلاس درس نبودن و فقط الکی حاضری زده بودن 

کلی انتظار کشیدم تا ساعت 2 شد 

بچه ها همه از اینکه ساعت خیلی اروم میره شاکی بودن 

من معمولا مامانم تنها جایی نمی زاره برم برای همین خودش هم قرار بود با هامون بیاد 🤭

حدود های ساعت 3 بود که بهش زنگ زدم ببینم کجاست 

گفت تا یه ربع 4 میرسه 

منم گفتم باشه و رفتم لباس انتخاب کنم 

قرار بود همه باهم هودی بپوشین

پس هودیم رو از توی کمدم در اوردم 

یه شلوارم باهاش ست کردم تا اینکه مامانم زنگ در رو زد

در رو زدم تا بیاد بالا و بهش بگم اول کجا بریم و بعد کجا 

تا مامانم بیاد بالا من حاضر شدم و وقتی اومد من اصلا هیچی حالیم نبود و خیلی ذوق داشتم 🥳🤠

یاسی هم توی گروه هی می گفت کجاست و من ذوقم بیشتر می شد🤪

از شانس بد من اون روز برادر کوچکم دندونش درد می کرد 🥴

به بچه ها گفتم داداشم اینجوری شده که یاسی گفت که بهش بگم چه وقت دندون درد و اینا 

منم بهش گفتم

خلاصه اون چند دقیقه گذشت که من دیگه طاقت نیاوردم و به مامانم گفتیم زود بریم 

اینو گفتم و از پله های خونه رفتم پایین و نشستم توی ماشین 

مامانم اومد و رفتین طرف خونه ی نیایش ( یکی از بچه ها که قرار شد باهامون بیاد و دوست 5 ساله ی من) 😇

وقتی همو دیدیم دیکه کرونا و اینا نمی شناختیم و همو بغل کردیم 

سوار ماشین شدیم و به سمت جایی که قرار بود بقیه رو ببینیم حرکت کردیم 

توی راه کلی از خودمون و مدرسه با هم حرف زدیم و من هر لحضه شوقم زیاد می شد 

رسیدیم دم کافه 

من و نیایش اصلا منتظر نشدیم که مامانم ماشین رو پارک کن و بیاد و زود رفتیم توی کافه 

وقتی رسیدیم و همش دنبال بچه ها می گشتم که یاسی رو دیدم 

دیگه به هیچ کسی نگاه نکردم به سمت یاسی پرواز کردم😇

.

.

.

.

‌.

.

.

.

بالاخره من تونستم بعد از 4 ماه کسی که فقط توی چت ارومم می کرد و با پیام هاش من شاد می شدم  رو ببینم ❤🧡❤🧡❤🧡❤🧡

من توی این 4 ماه عاشق یاسی شده بودم و وقتی دیدمش احساس کردم به چیزی که می خواستم رسیدم 💜💙💜💙💜💙💜💙

 پیش کسی که وقتی باهاش اشنا شدن دیگه به خودکشی فکر نکردم 💟💟💟💟

می خواستم من تنها پیش عشقم باشم 💜💟💜💟💜💟💜

من اگر پسر می شدم حتما با یاسی ازدواج می کردم💛💚💛💚💛💚💛💚

.

.

.

.

 یاسی برای دیدن من گریه کرد 

تا حالا کسی رو ندیده بودم برای دیدنم گریه کنه ❣❣❣❣

یاسی من هیچ وقت روم نشد بهت بگم چقدر دوست دارم 💟💟💟💟

من انقدری دوست دارم که شبا با عکست می خوابم💌💌💌💌 

من انقدری دوست دارم که اگر نباشی بدون که منم نیستم 💗💗💗💗

جهنمم بری من پشتتم و باهات میام 

هرجا که تو کنارم باشی برای من بهشت💝💝💝💝

.

‌.

.

.

.

.

بچه ها برای منو نیایش صندلی گذاشتن 

قبل از اومدن ما پیتزا سفارش داده بودن 

مامانم نشست یه چیزی سفارش داد و به کاراش رسید 

ما هم تا پیتزا بیاد کلی چرت و پرت گفتی و من هر حرفی گفته می شد 

از خنده پاره می شدن 😂🤣

کلا خیلی خوش حال بودم 

پیتزا هامون رو اوردن 

یاسی گفت که فلفل دلمه ای روی پیتزا رو دوست نداره 

منم گفتم اگر بدت نماد من از روش بردارم بخورم 

که گفت باشه بخور 

و منم از روی پیتزاش برداشتم و خوردم 🥰

و کل اون لحضه نگاه های عاشقانه به یاسی می کردم که کل بچه ها حالشون بد شده بود😏

بعد از کافه هم رفتیم بیرون کافه که دوتا دیگه از دوستامون هم اومدن کلی باهم حرف زدیم

بعد رفتین 16 متری و ایس پک خوردیم

توی راه هم کلی فیلم گرفتیم و مسخره بازی در اوردیم 

دنبال یه ست هم می گشتیم که همه باهم ست کنیم که 

اخر هم جدا جدا باهم ست کردیم 

مثلا منو و یاسی و الی یه ست جدا خریدیم 💙💚💙💚💙💚💙💚

منو و یاسی ست جدا💜❤💜❤💜❤💜❤

و..... 

 

اون شب خیلی خوش گذشت من لحظه به لحظه اش رو توی دفتر خاطراتم نوشتم 

و هرشب با خوندن اونا می خوابم 

حتی الان که هم داشتم اینو می نوشتم کلی ذوق کردم 

امیدوارم بازم بتونم ببینمتون عزیزای من 

.

.

.

.

.

 

اوا پابجی پاتنر