یونگیا...

یروزی بهم گفتی x صدام میکنه داداشی

گفتم میشه داداشی منم باشی؟

گفتی اره...اون روز شدی داداشم...

خیلی کوچولو بودیم...

من حتی اون خونه رو یادم نمیاد...

ولی یچیزی یونگیا...

میخوام بگم دوست دارم...

میدونی قبلا به رابطه تو و x و y حسودیم میشد

حالا...اونان که ارزوشون ماییم

یونگیا تو! تو همونی هستی که باعث شد من همدم داشته باشم

با عشق:

سوکجین...پسر داییت!

#مخاطب_خاص

 

(هیچکس مظنون پست رو متوجه نمیشه)