چرا؟😐

 خیابون بودم با خواهرم 

بعد یادم افتاد کارتمو جا گذاشتم😐

 رفتیم کارتمو اوردیم داشتیم میرفتیم توی مرکز خرید که یهو یه مردی با سگش از تو یه ساختمونی درمودن سگه خورد به من😐 منم جیغ کشیدم....😐

سگه هم سگ نبود غول بود😐

بعدش یکم کتاب گرفتم اومدیم بیرون 

بعد یه پیرمرده از یه سانتافه مشکی پیاده شد اومد سمتم گفت قربونت برم آنیسا اینجا چیکار میکنی😐😐😐😐😐

منم گفتم برو باو با سرعت ازش دور شدم

بعدش دیگه اتفاق خاصی نیافتاد فقط آدرسو گم کردیم دقیقا دوساعت دنبال راه خونه بودیم:|ا

این حجم از بدشانسی در پنج ساعت؟😐

حرفی ندارم واقعا...😐